طلبه جوان ردای رسالت مبارکت باشد
به نام خدایی که در علم نحو آموختیم صفتش رحمن است و رحیم … در منطق جناب مظفر به ما گفتند واجب الوجود است و در عقاید مصباح ما را از معلول به علّت رساندند و با برهان نظم اثبات کردند وجود ازلی و اَبَدیش را …
رفیق تازه نفس من ، این حرف ها را از کسی می شنوی که رکعت آخر طلبگی اش را می خواند ، الافسوس که در سال اوّل یا همان رکعت اوّل ، قامتی که بسته شد بی حس و حال بود و همینطور ادامه پیدا کرد تا به امسال که سال السلام علیکم و رحمه الله آخرش است ! . اوایل مسأله می کردند : چه می خوانی ؟ جواب می دادم : طلبگی ! … حوزه … سری تکان می دادند و می گفتند : ” خوب … بد نیست !!! … از هیچی بهتره ! ” ، دیگر نمی دانستند پای حرف شهید صدر نشستن و نفهمیدن کلامش از هیچی بهتر نیست ! … باز صد رحمت به آن یکی ، می گفت : دَرست که تمام شد ، خانه مان سفره گذاشتم ، بیا برایمان روضه بخوان ! فکر کنم اگر سطح سه ( منظور همان فوق لیسانس خودمان ) را بگیرم کار در حدّ تلقین میّت و مُخَلفاتش بالا بگیرد ! الغرض ، اینها را گفتم که بدانی اینگونه حمایت ها چیز غریبی نیست ، عادت می کنی ! … بگذار ندار باشیم با هم در گفت و شنود ؛ دیروز و امروزِ بر بادِ من ، درسی برای فردای توست ، هرچند که آراسته به ذی طلبگی نیستم امّا به هر حال ” ادب از که آموختی از بی ادبان ” هم ، مصداق عینی می خواهد ؛ بگذار من شأن نزولش باشم !
طلبه جوان ، اینجا نماز جمعه نیست ؛ من نیز نه امام جماعت آن ، امّا توصیه می کنم خودم و تو را به رعایت تقوای الهی … اگر قرار است علی(علیه السلام) مولایمان باشد ، باید متّقی باشیم ، چرا که او امام متّقین است ! .
صفحات: 1· 2