هدیه به بی بی فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
خدمت همسر و هست علی(علیه السلام)، فاطمه(سلام الله علیها) :
قصد ، از شما نوشتن است امّا از آنجا که قلم من ، منبر من است در محضر شما بالای منبر رفتن بی ادبی محض است ، مگر آنکه که از علی(علیه السلام) و اولاد پاکتان بخواهیم بگوییم و کتابت کنیم ، پس بإذن الله و بإذن رسول الله … .
پیشترها که حالم خوشتر بود و نان و خورشت دنیا دلم را چرب نکرده بود ، بر سر راه زُوّارتان گردن حسرت خم کرده با پرده و بی پرده عریضه ام را کف دلشان می گذاردم که : هر وقت به سمت دیوار مشبّک بقیع قدم برداشتید اگر شد یک قدم هم به نیابت از حقیر به نیّت همراهی حضرت امیر ، در شب خاکسپاری مادر غریب بردارید ! .
حورُ النساءِ درخشنده رو و نکوئیده خو ! به روزهای سخت جُمادی اول و ثانی و حوادثش - پیرامون به زیرپا گرفتن مردی و نامرد شدن عده ای من باب بلند کردن دست بر مادرِ هست - که می اندیشم ، خسوف در ذهنم تداعی می شود و تار و ظلمانی می بیند دیدگانم ادامه تاریخ را ! ، امّا اینبار ماه ما به زیر سایه زمین نرفت که به زیر خاک های زمین … هیهات من الذلّه … هیهات .. هیهات .
از نافله نشسته شما می رسم به شب یازدهم زینب کبری(سلام الله علیها) و وتر نشسته اش ! …
از چادر به خاک کشیده تا خاکستر ریخته بر سر اسیران کرب و بلا …
از سینه ای که از سیاهی کینه دشمن ، کبود گشت … از آنطرف وصل می شوم به سینه سه ساله ای که به جستجوی پدر تا به آخرت سر کشید .
از غربت و غریبی و در خفا بودن سفر آخرتتان تا غربت و غریبی و در خفا بودن حیات دنیوی همان فرزندی که بین در و دیوار ناله زدید : یا بُنیّ مهدی …
سینه پُرکین دشمنانتان هنوز شعله ور است ، جرقه هایش از زیر خاکستر پیداست … خواستند ماجرای شهیده شدنتان را دروغ شیعه بپندارند … گفتند خانه علی و زهرا که در نداشت … ضربه هم که باشد از پشت پرده بوده است … .
نابخردان ، صحاح مسلم ، بخاری و … را کمی تورّق کنند دستشان خواهد آمد که علمای ا هل سنت هم با شیعه در این روضه بریک منبر واحدند .
شهیده ولایت ! بانوی آب ، همسر آئینه ! وقتی عده ای غدیر و حوادثش را از ذهن منفعت طلب خود دور ریختند و علاوه بر دست علی ، کَسره وِلایت را از اوج به پائین کشانده و وَلایتش کردند ، تو گویی که بادبانِ کشتی اسلام را به زیر برده و مسیر حرکت را از صراط مستقیم منحرف کردند … و سر آخر همه دیدند که لولا علی ، لهلک الفلان و فلان و فلان ! : نه ، وَلای علی بی وِلایش امکان ندارد .
بگذریم تا نوبت برسد به یحاسبون ِخود و حلاجی کنیم کرده ها و ناکرده های خود را … خدمت مادر سادات اگر اجازه باشد کمی از احوالات پُر فراز و نشیب خود بگوییم آنهم من باب ” إستغفر ذنوبنا إنّا کنّا خاطئین” : باید عرض کنم که اینبار از کوزه همان نتراود که دروست ! ظاهر مزیّن است به حجاب فاطمی و درون بیگانه است با عترت فاطمی ! دل ، پر از نقطه نقطه های نامبهم و سیاه ! آنقدر که سیاهی اش به رو هم سرایت کرده ! أکثر أعمال بی سَرند و اگر هم سری باشد پیشانی اش پر است از دانه های درشت عرق شرم و گردنی که از ندانم کاری به شاته پناه برده ، باز نکردن بقچه أعمال ، بیشتر با متانت و سنگینی همراه است چرا که حرفی برای گفتن و عرض اندام وجود خارجی ندارد ! .
جَوّ ناپاک درون در حال انتشار به نقطه های بیرونیست … امان … امان … امان از همزات شیاطین و از یحضُرُونشان … به تنگ آمده ام از گرگ های درون که اندک رامیِ ما را با غفلت ساربانِ نفس ، دریدند و هیچ نماند … حتّی قطره ای من باب حیات انسانی … مادرجان ! أم ابیها ! حجه الله علی الحجج أدرکینی … أغیثینی … .
دل نوشته: خانم سجادی