دوست دارم کتابتم...
دوست دارم کتابتم نیز ، کتابت احمدی باشد :
از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) به خوارج امّت موسی(علیه السلام) ؛
بزرگان ما چون سردمداران شما نیستند که با پرتاب لنگه کفشی ، ضارب را به سُلابه بکشند ! ، نبیّ ما به عیادت یهودی هتّاکی رفت که کارش ، ریختن شکمبه از بالای پشت بام بر سر مبارکش بود … از آن پس ، رئیس قبیله تان دیگر در کیش یهود نبود ؛ از امثال شما جدا گشت … مسلمان شد ! .
مقام محمّد(صلی الله علیه و آله) را از شب معراج باید پرسید ، او شاهد بود که فاصله اش با حضرت حقّ ” فکان قاب قوسین أو أدنی ” بود ! ، می خواهی برایت ترجمه عرشی اش کنم ؟! یعنی قریب ترینِ به صفات ممدوحه الهی که - کلُّها ممدوحه - یعنی درختی که شکوفه های ذکرش بی خزان بود ، یعنی کوهی عظیم که در پر فشارترین لحظات نیز آتشفشان نشد ، یعنی زمینی که گنجینه های علمش را کسی جز علی(علیه السلام) و اهلش نتوانستند به سینه بسپارند - ای وای برمن و اَمثله من که چه می گویم - سینه مُشرّحِ محمّد(صلی الله علیه و آله) کجا و یک وجب آسمان و عجایبش کجا ! ؛ که حضرتش فرمود : اگر این قرآن را بر کوه نازل می کردیم ، هرآینه آن را خاشع و متلاشی از خوف الهی می دیدی … ، آری قدرِ قلب محمّد(صلی الله علیه و آله) را سنگریزه های حراء می دانند که چه آسان رحل قرآن گشت - آنهم به یکباره ، در یک شب ! - وما أدراک اِی یهودی صهیون که کیست محمّد(صلی الله علیه وآله)! و ما ادراک ! .
بعد از بعثت مبارکِ حضرتمان به رسالت ، ملعونِ قصه آدم و حوّا - ابلیس رجیم - برای تسلّی ناله اش که علی(علیه السلام) نیز شاهد و سامع آن بود به دنبال اَعوان و انصار مُخلصی می گشت تا که امروز اینچنین بی حرمتی را به اوج رسانده و در رکابش باشند ، تا لحظه وصول به دَرَک بی مصاحب نباشد ! و چه کسی باعیارتر از شما نوادگان یهودِ منافق در خباثت ! شما را برگزید … و چه نیکو فرمود حضرت حقش در وصف شما :
“لتجدن اشد الناس عداوه للذین امنوا الیهود والذین اشرکوا…(سوره مائده-آیه 82)
خواستم بگویم کار ما به سخریه گرفتن تقدّسات کسی نیست - البّته اگر تقدّسی در کار باشد - چند صفحه از گذشته تان را ورق زدم ، انگشتان دستم آغشته به خون شد ! ؛ بوییدمش … بوی به ناحقّ ریخته شدن می داد ! مظلومان فلسطینی … .
آتش در برار سنگ ! این است نهایت گفتگوی تمدّنِ شما جماعت صهیون ! امّا تو، آمریکایی بت پرستی که مجسمّه آزادی لات و هُبل ات است ! گدایان دوره گرد را دیده ای ؟! ، یکی می نوازد و آن یکی کاسه به دست ، بهای هنر رفیقش را تکدّی می کند ! جایزه اُسکار را از ابلیس گرفتید ؟! هر چند که صهیون بدبخت همیشه تاریخ ، به گرفتن یک وجب جا برای نشستن هم راضی بوده ! ، کافیست یک تکه سند نشانش دهی ؛ خواهی دید که چطور برایت دُم تکان می دهد و روی دو دست می ایستد !
گمان کردید با هتّاکی شما ، نبیّ ما از عرش هبوط می کند یا که آیاتِ در مدحش را نسخ می کنید و از یکصد و چهارده سوره قرآنمان یکی حذف می شود ! خیالتان باطل ، گمانتان سرداب که غلظت شهادت ما به رسالت ایشان ذرّه ای رقیق نخواهد شد : ” أشهدُ أنَّ محمّداً رسولُ الله “
قسم به آن خدایی که عزّت محمّد(صلی الله علیع وآله) در دست اوست ؛ نبیّ ما یک پیامبر جهانی است چرا که خداوند علی اعلی در مدحش فرموده : ” و رفعنا لک ذکرک ” بدانید که زمانه ، زمانه ای نیست که موسی به دین خود باشد و عیسی به دین خود ! وقتی امام جماعتِ افضل و اعلمی چون حضرت ختمی مرتبت مبعوث گشته اند هر دو باید به صراط اسلام باشند .
و امّا اگر اینبار قصد کردید که شاهکار دروغین دیگری ببافید ، بد نیست کمی تاریخ تمدّن بخوانید ، ببینید سال ها پیش ، آن زمان که مسلمانان از شرق تا آندلس را فتح کرده ، در پی کسب علم - ولو در چین - بودند ، اجداد اسب چران شما به فکر ازدیاد چهارپایان و اَحشامشان بودند… لوک های خوش شانسی که آبشخورشان ، کاکتوس های بیابان بود ! روزشان را با دوئل شب می کردند و عشقشان چرخاندن هفت تیرِ کمر بود ! .
باشد … بسازید و ببافید و منتظر باشید که ما نیز از منتظرانیم ! به انتظار منجی ای که او را ” یابن رسول الله ” خطاب می کنیم … سال هاست در ندبه جمعه هایمان به دنبال ” معزّالاؤلیاء و مذّل الاعداء ” می گردیم ، همان مُعدّی که قرار است با آمدنش ” قطع دابرالظّلمه ” را به تماشا بنشینیم … آری ما نیز از منتظرانیم !
سونیا سجادی ، طلبه پایه پنجم