ای کاش!
« بسم الله الرّحمن الرّحیم »
به گوشم رسانده اند که طعمِ جوهر نوشتارم کمی متمایل به تلخی است ، می گویند اُفق دیدت بین کرانه سیاه و خاکستری پرتو می افکند … البتّه اعتراف می کنم که اینها همه دست خودم است امّا آخر چه کنم مولا ، می بینم که این روزها همه از ضمانت شما در حق آهو سخن می گویند و کمتر کسی حواسش به وفای او و برگشتنش است ، اینکه شما را خجل نکرد و ریشی را که گرو گذاردید برباد نداد ! .
شما ضمانت می کنید و در مقابلِ مُشت مُشت قنوت مان ، قواره قواره حواله حاجت روایی به دستمان می رسد , امّا گاهی اوقات یادمان می رود که سند ثامن الائمه ایتان را در عرش گرو گذاشته اید و از آن طرف می رویم حاجی حاجی مکّه ! ، راستش میزان وفای برخی آدمیزادگان را باید از سازنده شان پرس و جو کرد … خدا ما را خوب شناخته است که در کلامش َمثَل کشتی نشینان و طوفان و دعا و ناله و بی خیالی و آرامش بعد طوفان را آورده است ! اگر یک پَر از وفای کبوترهایت در ما بود که دیگر سر سفره ات دانه برنمی چیدیم و تخم طلا را برای همسایه نمی گذاردیم ! هرچند که شما آراسته به صفات الهی هستید ، همان خدایی که غنی است و حمید ، و ما فقیرانی هستیم که زمین داشته هایمان کویریست و آسمانمان بی مائده و محتاج به دعای باران شما .
کاش برایمان معرفتی طلب کنید که تنها وقتی هشتمان گرو نُهمان شد نگوییم : السلام علیک یا غریب الغربا ! ؛ از این دست کاش ها بسیار است ، چرا که زیارت با معرفت کم است مولا … کاش مِن بعد ، عروسی هایمان هم ، علوی و رضوی می شدند و شیطان کلاه شرعی سرمان نمی گذاشت و نمی گفتیم : عیب ندارد یک شب است … آهنگِ خالیست ! و سر آخر ، از آنطرفِ پردهِ کُلفتِ غفلت ، یادمان میرفت هنرمندی بعضی ها را که با آهنگ خالی هم می توانند مجلس را گرم کنند … کاش مجالسمان ” ورود برای عموم آزاد ” می گشت ؛ حتّی برای آنهایی که چند سالیست پا در مجالس خویشانشان نگذارده اند … حتّی خواهر … حتّی برادر ، چون شنیده بودند حرام بودن اختلاط زن و مرد را … چون می دانستند حُرمت غنا و آوازه خوانی را….
البتّه مولاجان ، شیعیانی هم هستند که دلشان در گرو فرزند غریبتان مهدی است ، انار صبح جمعه شان قضا نمی شود ؛ تا چه رسد به ندبه شان … نه ، آنقدر بی معرفت نیستند که تازه سر ظهر ضجه بزنند : أین الحسن و أین الحسین … ، امّا با همه این اوصاف باز نباید از شرّ شیطان غافل شد که در طرفه العینی غفلت ، مؤمن را تنزّل می دهد به مسلم ، و مسلم را می کند منافق و کافر ! ، آری با وضو بودن از دم گهواره نیکوست ؛ امّا باید دید دم گور ، ربّ و کتاب و اماممان کیست ! .
بگذریم از این حرف ها تا نگویند شادیشان هم عزاست ! اجازه دهید کمی از بی ابری آسمان دل برخی زائران با صفایتان بگویم که درد دلهایشان هم شنیدنیست : یکی می گوید : سلام آقا جان ، امروز حال شما خوب است ! ، آن یکی با زبان آذری می گفت : یا امام رضا من دردی کشیده ام که شما نکشیده ای ؛ اگر هم بگویی ( العیاذبالله) دروغ است ، یا امام رضا من مستأجری کشیده ام و شما نکشیده ای ! ، کناری اش به نظر حاجتش آنقدر سنگین است که به ضریح چسبیده و کنج آن را حق کسی نمی داند جز خودش ، آن یکی هم جوان است ؛ از آن دم بختی ها ، از همان هایی که خسته شده بودند از بس مورد تفقد و عنایت پیرزن های در و همسایه قرار گرفته اند که الهی عروس بشی مادر ، خدا بهت پسر بده ! ، آخری پسربچه 5 - 6 ساله ای بود که با محض دیدن ضریحتان ایستاده بود و با صداقت تمام دنبال شما می گشت ، می گفت : ” پس امام رضا کجاست ؟! ” ؛ سر آخر هم سفارش عمه اش را که التماس دعای عاقبت بخیری از او کرده بود به شما عرض کرد که : ” یا امام رضا دعا کن عمه فاطی آدم بشه ! ” … .
ای کاش و حسرت آخرم مولاجان : کاش صداقت بچه گی هایمان با بزرگ تر شدنمان اینقدر کوچک نمی شد … مولا ، ای کاش ! … .