هفت سین انقلاب، سکه دو رو نمی خواهد !
همه با سلام شروعشان را آغاز می کنند من نیز همرنگ همه می کنم خود را که خوشم آمد از همرنگ شدنم در این باب !
پدر جان نیاده ام بگویم که از نبودنت سینه ام به تنگ آمده ، نیامده ام پشت به پشت ، شعار سرهم کنم آمده ام با شهامت بگویم که گاهی نبودنت هرچند سنگین ، امّا با مقیّد شدن به آرمانت ، شیرین تر از عسل است .
هرچند که با مادر ، زخم زبانها شنیده ایم ، حرف های غیر قابل هضمی به کرات چشیده ایم ! از آنهایی که “پ” پدر را پله کانی می دانند برای ترقّی ما باقی ماندگان تو ! می گویند دانشگاه بچه شهیدها که پلّه ندارد ، بالا برش با سرعت نور بالا می رود ، خون دیروزشان در ازای نان امروز ! تازه بعضی های دیگر هنوز شاکی اند که چه خبر است بعد این همه سال هر دفعه چند تکه استخوان از دل زمین در می آورند و هوا می دهند و یک عده دیوانه دیگر ، مثل خودشان را هوایی می کنند ! ؛ تعجب نکن پدر ، اینها همان هایی اند که در جشن هایشان سری به تقویم نمی زنند تا که بخواهند مراعات فاطمیّه و محرم را بکنند ، هیچ چیز نمی تواند مانع خوشی و عیششان شود … کُلُّ یومٍ در هوایند ! . این از مردم پایین چشمه ، گله بزرگتر از آنهاییست که سرچشمه را گل آلود می کنند و آب از روی دین می برند ، همانهایی که نشان دین را به بازو بسته اند اما از انگشتانشان عمل صالح نمی چکد ! قیل و قال های دینی از زبانشان می تراود اما در چهره شان مهربانی رسالت غایب است ! اخم نهی از منکر در سرتا پای وجودشان ریشه دوانده ، همان هایی که با کودک درون و جهل مرکب ، وارد میدان شده اند و نمی دانند دین زدگی جوانان ، آخرین ایستگاه رسالتشان خواهد بود ! .
از عقب گرد و پشت پای برخی نیروهای خودی بگویم که صفای انقلابیشان را در ازای صاف کردن پله های ترقیِ رسیدن به دنیا داده اند ، همرزمانی که دیگر در یک سنگر نیستند … پدر امام تنها نماند ، لبیک گویانش بسیار بودند امّا امان از غریبی سیّد ما ، عجیب غریب است ؛ همین عید امسال که آمدیم منطقه ، حالمان را أحسن کنیم ، سال که تحویل شد همه با هیجان دنبال این بودند که بدانند مولایمان امسال را چه نام گذارده است ، شعارامسال این بود : ” حمایت از کار و سرمایه ایرانی ” … چند ساعتی گذشت ، اتوبوس را نگه داشتند … برای خرید … بازار بزرگ چینی ها !!! نمی دانم ، شاید تنها ظاهرمان بی تاب این باشد که “جانم فدای رهبر"… عکسش مالِ من ، حرفش مالّ یخ ! . سامع مخلص کثیر است درست برعکس فاعل مخلص که قلیل است و قلیل است و قلیل .
پدر جان ! در سالهای نبودنت یاد گرفته ام که با چادر ، رسوای جماعت شوم ، آنهم به بهای همرنگ نشدن !
کمی در خیابان چرخ بزنی صورت ها را می بینی که به برکت تجدد ، صیقلی تر از آیینه اند ! ، چادر ها تا شدند و در صندوق مادر بزرگ به خاطرات قدیمی پیوسته اند … دیگر کمتر کسی از لفظ شیرین آقاجان و خانم جان استفاده میکند ، مام و دد به برخی برای اروپایی تر شدن کمک شایانی می کند … پدر جان تعجب نکن هنوز حکومت ما اسلامیست … هرچند که خیابان ها و مانکن های متحرکشان چیز دیگری نشان می دهند ، هرچند شیهه هایی که از تالارهای عروسی بلند است حکایت از قصه دیگری دارد ، پدر جان قرار نبود اوضاع انسانیت ما درهم شود … قرار نبود جوانها هم بازی عشق شوند یعنی آن را به بازی بگیرند … قرار نبود بی عفتی جایگزین سنّت شود … قرار بود فقط سکه دو رو داشته باشد نه آدم ها … با چه ادبیاتی باید گفت که دیگر هفت سین انقلاب ، سکه دو رو نمی خواهد ! عیار ها را بالا ببریم … پدر ! مگر قرار نبود صفت خوبان کثرت باشد نه قلّت ! خوب داریم امّا نه آنقدر که زیادی تنهایی مهدی فاطمه(سلام الله علیها) را کم کند … پیشرفت کرده ایم ، امّا نه آنقدر که در شأن خون شهیدان و انقلاب باشد … از انقلاب و اصل هایش عقب مانده ایم ، عجیب ! ؛ تلویزیونمان اوایل انقلاب حجاب داشت ، کلامش عفت داشت ، قرار بود موجود با فرهنگی باشد ، امّا چشمت روز بد نبیند ، باید گوش فرزندانمان را من باب از خود بیخود نشدن و به میدان نیامدنشان گرفت ! دانشگاه انقلابی ما ، چفیه اش را باد برده است ! عده ای رجال ، نخ دیانت را که سبب اعتبارشان بود از نقدینگی سیاست بیرون کشیدند ، شدند بی اعتبار و تقلّبی ! عدّه ای دیگر نیز عبای دیانت به دوش کشیده و تسبیح به دست ، منتظر فرجند ، عطای سیاست را به لقایش بخشیده اند … فراموش کرده اند که ولایت ، پایه دین است … هیهات ، هیهات که با بی بصیرتی آدمی را به یاد طلحه و زیر می اندازند .
از دعوا و پشت چشم نازک کردن آقایان و آقازادگان و سران بگویم که در این همهمه تحریم و فشار و سرخ شدن های صورت مردم با سیلی ، به فکر ” بمان جوابت را بدهم ” به یکدیگر هستند تا مبادا سکّوی ریاستشان ترک برندارد ! آنقدر در بی تدبیری و بی سیاستی یک نفس جلو می دوند که کار به نصیحت کردن حضرت آقا می رسد که فرمود : ” بنده فعلاً فقط شما را نصیحت می کنم ” .
پدر جان این است اوضاع تکه زمینی که ابر آسمانش شهدایند … نسیمش ، خنکای ورد دعای شهدای گردان است ، سلام ما را به همرزمانت برسان و همچو قبل بگو باز هم شهدا شرمنده ایم ! .
خانم سجادی- طلبه پایه پنجم