مظلوم بی نهایت!
23 آبان 1395 توسط سرباز عشق
آقا و مولای من …
دست بـه قلم بردم تا برایتان حرف ها بزنم …
اما نشد …
خواستم از ” دردم ” بگویم
دیدم دردِ شما، خودِ “منم “….
خواستم از ” بـی کسـی ” ها حرف بزنم …
دیدم تنهاتر از شما درعالم نیست
خواستم بگویم ” دلم از روزگار گرفتـه “
دیدم خودم در خون بـه دل کردنِ شما
کم نگذاشتـه ام …
قلم کم آورد …
بـه راستـی کـه وسعت “مظلومیت “
شما قابل اندازه گیری نیست …
#آقا_جان_ببخش