• خانه 
  • هدیه به بی بی فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) مسافر خسته یاران شکفته... یاران نشکفته... 
  • تماس  
  • ورود 

پله اول طلبگی...

10 آذر 1393 توسط سرباز عشق

از آنجا که با پرده و در لفافه سخن گفتن کار ما جماعت طلاب نیست حرف آخر را اول بگوییم بهتر است! فصل، فصل نزول “و ما یسقط من ورقهٍ إلّا بإذن الله” است، زمانی که برای درختان، خزان است و برای طالبین علم، بهار!.
قلم ما هم گه گداری - بی قبا و بی عبا ، با إذن و بی إذن - کارش می شود بالای منبر رفتن و وعظ و موعظه … از هر دری با هر دلی می گوید؛ -از بی معرفت های چپی که مشهورند به آن ورِآبی ها ، تا بامعرفت های خودی که گاهی با ندانم کاری می شوند سوژه و سرتیتر ضدرژیم ها -جوالدوزی به دیگری ، سوزنکی هم آهسته به سمت کَرده های خود نشانه می رود.
رفیق تازه نفس من! اینجا خیلی باورها عوض می شوند؛ همیشه در ذهنمان بود بابا آب داد، نان داد! امّا بعدِ سال ها وقتی بر روی پلّه اوّل طلبگی قرار گرفتم آموختم که آقا آب داد … نان داد ! اصلاً تمام خواست هایمان از دست با برکت امام زمان و خواست کن فیکونی اش جان می گیرد .
مجلس بی ریاست، بگذار چند کلامِ کنایه ای حواله خودمان کنیم؛ افسوس که برخی ما آخر زمانی ها شاگردِ آخرِ کلاس غیر حضوری غیبت شدیم، گفتیم امام که غائب است کسی حواسش به حضور و غیاب ما نیست، غیرت دیوار کوفه هم از این همه سربه هوایی ما امّت تاب نیاورد، شکاف آخرالزمانی اش در رمضان المبارک فریاد برآورد که یا اهل العالم أین المهدی؟!… .
اعزامی داوطلب! همسنگر من! روزگار ضرب ضربا ضربوی شما هم فرا رسید … شما در باب ابتدی یبتدیُ ابتداء و ما انتهی ینتهی انتها …اینجا مانند امثال من به دنبال کارنامه نباش، فکر نکن پایان نامه انتهای کار است! به فکر قبولی ها و مردودی های نامه اعمالت باش! نامه اعمالی که انتشاراتی دنیاست، مولفش خودمانیم و در پاره ای اعمال، شیطان و نفس می شوند همکارانمان! … تیراژش به علّت ستارالعیوبی خدا فقط یک نسخه!، بها: برای برخی درجات بهشت و عدِه ای دیگر درکات جهنّم!. بدان که درس خواندنی در حد “پاس کردم راحت شدم” گره کور غیبت را باز نخواهد کرد، از عبادت و حال و هوایش زبان معاف می دارم که منع رطب از ما نشاید امّا نقل قولی از ملا قلی همدانی اعلی الله مقامه برایت می خوانم انشاءالله توشه سجاده ات باشد، فرمودند: اگر کسی بی مراقبه به ذکر و فکر بشود، بی فائده خواهد بود، اگر چه حال هم بیاورد، چرا که آن حال دوام پیدا نخواهد کرد. گول حالی که ذکر بیاورد- بی مراقبه -نباید خورد.
رفیق من! بدان که گاهی اوقات نیست چیزکی امّا مردم چیزهایشان را می گویند، فلا یحزنک قولهم خدا خود یعلم ما یسرّون و ما یعلنون! گوشَت به هوش باشد اگر گوشت گران شد شاید عوام من و توی طلبه را مقصر بدانند! اگر آخر ماه کسی خرجی کم آورد شاید با کمال احترام یقه ای به جز مُلاجماعت به دست نگیرد! دیگر نمی دانند که طلبه جماعت هم، دستی برای سرخ کردن صورت زندگی خود دارد!
مَخلص کلام، طلبگی سینه ای مشرّح می خواهد و پوستی کلفت! بگذریم … امروز اولین روز رسالت توست! صبح روز اوّل طلبگی و تنهایی اش را هنوز به یاد دارم … کسی پشت سرم آبی نریخت … کسی برای بدرقه ام بیدار نبود … درست بیاد ندارم شاید تنها دستی که از زیر قرآن عبورم داد دست خودم بود و تنها کسی که برایم صدقه ای رد کرد آیه الکرسی زبانم ! شاید خدا می خواست با خواب ماندن بقیّه، از همان ابتدا بگوید از امروز تو و دشواری راهی که برگزیدی با هم عجین خواهید شد ، بزرگ تر شو … به حرمت چادر فاطمه ام(علیهاالسلام)بزرگتر شو … به حرمت نام مهدی ام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگتر شو … رها کن ، رها کن خود را ازین همه بند که یومٌ یفر المرء من أخیه و أمه و أبیه….
هرچند ” بزرگی ” از اوصافمان نشد اما عنوان بزرگی نصیبمان شد ؛ ” طلبگی “، جیره خوار سفره حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودن صفائی دارد حتی برای بی صفائی چون من ! .
مولای من! یابن الحسن!، شاه نجف امیر عالم فرمود: که فرصتها می گذرند آنهم به سرعت ابر بهار ، امّا کو گوش شنوا آقا ، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ! برای عبور ابرها دست هم تکان می دهیم ! قصه کج دار و مریزِ منش و روش و زندگی ما خود قصه عجیبی است .
یابن السادت المقربین! افسوس که بسیاری از ندبه خوان ها نگران صابون پشت بامشان هستند مولا! … دیگر کمتر کسی قفل پیرزن را به بهایی عادلانه می خرد … کمیل کم است و دعای کمیل خوان زیاد! …اکثراً دهانشان عِطر زیارت عاشورا می دهد … امّا فقط همان دهانشان! ، پای بابی أنت و أمی که می رسد حسیَن می ماند و صحرای بی کسیِ پُربلا !
حتّی به اندازه آن عنکبوت بیابان هم نشدیم که محافظ جانت باشیم یابن الحسن!، که با کرده های به دور از معرفتمان تار بر روی پود غیبت تافتیم … تافتیم و تافتیم و قصه غیبتت را همچنان ندانسته بافتیم ! .
خواستم سربازت شوم امّا نقطه هم ما را لایق ندید، شدم سربارت! مولا العفو… .
نجوای آخرم با تو؛ فرهاد شو ، روحت را با نهایت عشق طوری بتراش تا وقتی کسی در دنیا فریاد کشید ” کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ” اطرافیان تو را نشان دهند ؛ مستغاث باش برای استغاثه کننده آنوقت است که با شنیدن نوای یا اهل العالم انا المهدی با تمام وجود فریاد خواهی زد : لبیک … امامنا لبیک … .

 2 نظر

از حذف عزاداری خون‌آلود "مصائب مسیح" تا نمایش "قمه زنی" روز عاشورا

19 آبان 1393 توسط سرباز عشق

برخی صاحبنظران و تاریخ‌پژوهان معتقدند مراسم عزاداری و آئین‌های سوگواری از مسیحیت وارد فرهنگ شیعیان شده است. چنانچه گفته شد نه تنها چنین مراسمی باعث انتقاد به کلیسای کاتولیک و متهم کردن این مذهب به خشونت و توحش نمی‌شود، بلکه عدم بازتاب رسانه‌ای‌اش نیز، آن گونه که تلاش می‌کنند عاشورای حسینی را با قمه‌زنی معرفی کنند، قابل تأمل است.

از ابتدای قرن حاضر با وقوع حوادث تروریستی 11 سپتامبر 2001 نسبت دادن هر اقدام تروریستی در هر نقطه از جهان به مسلمانان، به امری عادی تبدیل شده است. این شگرد اسلام‌هراسانه، با چنان جدیت و هماهنگی‌ای از سوی رسانه‌های غرب پیگیری شده که دیگر کسی اعم از مسلمان یا غیرمسلمان، تعجب نمی‌کند وقتی تروریست‌های مسلح و جنایتکار فوراً “اسلامگراها"، “مسلمانان افراطی"، “جهادگران اسلام” و… خطاب می‌شوند.

پروپاگاندای رسانه‌ای از هیچ اقدامی برای بدنام کردن مسلمانان و القای رعب و وحشت از این دین آسمانی فروگذار نکرده است. در دو سه سال‌ اخیر که گروه تروریستی “داعش” به عامل وحشت در سراسر دنیا شناخته می‌شود، با وجود اینکه تمام فِرق اسلامی افراطیون را تکفیر کرده‌اند، باز هم با سوءاستفاده از نفرت و وحشت عمومی، شاهدیم که حتی در برخی رسانه‌ها نام “دولت اسلامی” بدون گیومه استفاده می‌شود.

*** جنگ رسانه‌ای در مناسبت‌های مذهبی

اکنون در ایام سوگواری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به سر می‌بریم و قرن‌هاست که در این ایام پیروان آن حضرت در اقسی‌نقاط جهان به ماتم و سوگواری می‌پردازند. هر سال در همین ایام، موج شدید ضدّ تبلیغاتی علیه تشیع، بازتاب مراسم عزاداری عاشورا در فضای مجازی را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد.

این موج ضدّ تبلیغاتی و به طور کلی نحوه اطلاع‌رسانی در یاهو، موتور جستجوی گوگل، خبرگزاری‌ها و مطبوعات غربی که امر تازه‌ای مختص به امسال هم نیست، دو دلیل اصلی ممکن است داشته باشد:

• ادعای بازتاب رسانه‌ای و نمایش بی‌طرفانۀ وقایع؟!

اگر خبرنگاران و اصحاب رسانه‌های غربی، دلیلشان برای نمایش این همه خشونت را شغل خود عنوان کنند، خودشان بی‌طرفی و صداقت در انعکاس خبر در این انجام وظیفه‌شان را به سخره گرفته‌اند؛ چراکه مراسم عظیم دهه اول محرم، حتی عکاسی از قمه‌زنی کودکان در دورافتاده‌ترین محلات پاکستان را شامل می‌شود، ولی به طور مثال اجتماع پرشور عزاداران حسینی در بزرگ‌ترین شهرهای ایران را در بر نمی‌گیرد.

اندیشمندان و محققان بسیاری هر ساله در مدح قیام عاشورا و ستایش ظلم‌ناپذیری فرزند آخرین پیامبر الهی صلوات الله علیه و آله، قلم‌فرسایی کرده‌اند که هیچ کدام، نه در این ایام و نه در سایر مواقع، آن طور که باید و شاید مورد توجه خبرنگاران قرار نمی‌گیرد.

• معرفی مکتب تشیع همراه با وحشت و خشونت

ادامه »

 نظر دهید »

تربت امام حسين علیه السلام خاك بهشت است

14 آبان 1393 توسط سرباز عشق

 

در زمان شاه صفوي، سفيري که در علوم رياضي و نجوم مهارتي تمام داشت و گاهي هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه خبر مي داد، از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ايران آمد. در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود، سفير وارد اصفهان شد تا تحقيقي درباره ي اسلام کند و دليلي براي آن پيدا نمايد.

سلطان وقتي او را ديد و از منظور او آگاهي پيدا کرد، تمام علماي شهر اصفهان را براي ساکت کردن و محکوم کردن آن شخص خارجي دعوت نمود که از جمله آنها مرحوم آخوند ملا محسن فيض کاشاني قدس سره معروف به فيض کاشاني نيز حضور پيدا کرد.
مرحوم فيض کاشاني رو به آن سفير فرنگي نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است که براي سفارت، مردان بزرگ و حکيم و دانا و فهميده و با سواد را انتخاب مي کنند. چطور شده است که پادشاه فرنگ، آدمي مثل تو را انتخاب کرده است؟!

سفير فرنگي خيلي ناراحت شد و بر آشفت و گفت: من خودم داراي علوم و سرآمد تمام عالمها هستم، آن وقت تو به من مي گويي که حکيم و دانا نيستم؟!

مرحوم فيض کاشاني فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهميده و داراي اسرار غيبي و تحصيل کرده مي داني، بگو ببينم در دست من چيست؟

سفير مسيحي به فکر فرورفت و پس از چند دقيقه اي رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبينش پيدا شد.

مرحوم کاشي لبخندي زد وفرمود: اين بود کمالات تو، که از دانستن اين امر جزئي عاجز شدي؟ تو که مي گفتي از نهان و اسرار انسانها خبر مي دهم! پس چه شد؟

سفير گفت: قسم به مسيح بن مريم، که من متوجه شده ام که در دست تو چيست و آن خاکي از خاکهاي بهشت است، لکن در حيرتم که تربت بهشت را از کجا بدست آورده اي؟!

مرحوم آخوند فيض کاشاني فرمود: شايد در محاسباتت اشتباه کرده اي و قواعدي را که در استکشاف اين مسئله بکار برده اي، ناقص بوده است؟! سفير مسيحي گفت: خير اينطور نيست! لکن تو بگو تربت و خاک بهشت را از کجا آورده اي؟!

مرحوم فيض فرمود: آيا اگر بگويم اقرار بحقيقت دين اسلام مي کني؟! آنچه در دست من هست تربت پاک حضرت سيدالشهداء عليه السلام است، سپس دست خود را باز کرد و تسبيحي را که از تربت کربلا ساخته شده بود به سفير نشان داد و فرمود: پيغمبر ما صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند که کربلا قطعه اي از بهشت است. اين روايت مطابق با سخن
توست. تو خود اقرار کردي و گفتي قواعد و علوم من خطا نمي کند پس بنابراين به صدق حديث حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم اقرار و اعتراف کردي؟

پسر پيغمبر ما در اين تربت که قطعه اي از بهشت است، مدفون هستند و اگر داراي حقانيت نبود، در بهشت و تربت آن مدفون نمي شد! سفير فرنگي چون قاطعيت اين برهان و دليل را مشاهده نمود، مسلمان شد.

منبع:
کرامات الحسينيه ج 1، ص 286 - خزينه الجواهر ص 592 - خاک بهشت ص 107 به نقل از اسرار الشهادة ص 160-159 و قصص العلماء ص 322 - دارالسلام مرحوم عراقي ص 518 - معالي السبطين ص 71.

 نظر دهید »

حضرت عباس علیه السلام و فرزند گمشده

14 آبان 1393 توسط سرباز عشق

 

مؤلف کتاب «گلستان معارف» آقاي غلامرضا اسدي مقدم مي نويسد:

زماني که در دزفول بودم، زني در همسايگي ما مي زيست که تنها يک پسر به نام «عنبر» داشت. شوهرش آن زمان وفات کرده بود و مع الأسف به علت نامعلومي اين تنها پسر نيز از خانه بيرون رفت و ديگر برنگشت. خانم مزبور، حدود بيست سال، تنها و با فقر و فلاکت و گريه و زاري سر کرد، تا اينکه يک سال، همراه با دو زن ديگر از آشنايانش، براي زيارت عتبات به عراق رفت.
روزي در کربلا بعد از زيارت امام حسين عليه السلام به زيارت ابوالفضل العباس عليه السلام مي روند، مادر عنبر به شدت گريه مي کند و در حالي که فرزند مفقود شده ي خود را از آن حضرت مي خواهد، بيهوش مي شود.

آن دو زن او را از حرم خارج مي کنند و در صدد برمي آيند که او را به دکتر برسانند.

در کنار خيابان، يک تاکسي را صدا مي زنند. راننده آنها را سوار مي کند و مي پرسد: کجا مي رويد؟ مي گويند: اين زن که پسرش گم شده است در حرم گريه ي زيادي کرده و از حال رفته است، مي خواهيم او را به دکتر برسانيم.

راننده مي پرسد شما اهل کجاييد؟ مي گويند: اهل دزفول. مي پرسد: کدام محله؟ پاسخ مي دهند: محله ي مسجد. مي پرسد: اسم اين زن چيست؟ مي گويند: فلان. مي پرسد اسم پسر گمشده اش چيست؟ مي گويند: عنبر.

راننده که فردي غير از عنبر نبوده است، در حالي که اشک در چشمانش حلقه زده بود، ماشين را کنار خيابان خاموش مي کند و مي گويد: من عنبر هستم، و اين خانم هم مادر من است. هر دو پياده مي شوند و مادر، عنبر را مي شناسد. آنها يکديگر را در آغوش مي کشند و سپس عنبر آنها را به منزلش مي برد!

منبع:
چهره‏ ي درخشان ج 2، ص 505، به نقل از گلستان معارف ج 2، ص 176.

 نظر دهید »

چادر خوشگل من

16 مهر 1393 توسط سرباز عشق

بعضی ها شاید به چادریها بگن…
کلاغ سیاه… چادر نشین…کچل……
هیچی نگین بذارین عُقدشون رو خالی کنن چون اینا عقده ای هستند که این حرف ها رو
به کسایی که برای خوشنودی قلب امام زمان و مادرشون حضرت زهرا چادر میپوشن میزنن.
ما فقط برای اینکه حرفشون به خودشون برگرده جوابشون رو نمیدیم…
برای اینکه آرامش خودمون روثابت کنیم چیزی نمیگیم…
برای همین اصلا به حرفشون اهمیت نمیدیم.

♥ فقط به چادرتون بگین چادر خوشگل من ♥

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 25
  • مدرسه علمیه فاطمـیه سلام الله علیها بنـدرانزلی
- آدرس: بندرانزلی، غازیان، میدان معراج(بی بی حوریه)، ساحل قو، گلستان پنجم - تلفن تماس: 01344442270

ذکر روز

موضوعات

  • همه
  • زن و انتظار
  • دل نوشته
  • عمومی
  • گاهنامه قیل و قال
    • معرفی کتاب
  • نشریه ن و القلم
    • سردبیر
  • سلامت
  • فرهنگی
  • طوفان جاهلیت

جستجو

احادیث

دانشنامه مهدویت

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس