یاران شکفته... یاران نشکفته...
هفته های آخر سال است ؛ از شکوفه های پاکدامنی که بر روی شاخه های غیور درختان نشسته اند می شود فهمید - حتی اگر تقویم نداشته باشی - امّا هفته های آخر ظهور را از کدام درخت به بار نشته یاران می شود حس کرد ؟! کدام یک کثیرند ؛ یاران شکفته یا نشکفته ؟! .
غنچه های بهاری همچنان در حال سبقت گرفتن از خشکی شاخه های زمستانند … فصلِ ” بیا بیا ” گفتن ها و “شکوفه های بهاری باز شدند کجایی گل نرگس” هم ، از “خزان عمر ما با نبودنت به زردی گراییده” و دیگر الفاظ پاییزی و زمستانی جلو افتاده اند ، قلم زنانِ حروف ، خانه تکانی و تکاندن خانه دل و زدودن گردو غبارِ بی معرفتی را استادانه کنارهم گذارده آرام آرام نثر را نظم می دهند ! ؛ امّا کاش به دنبال این همه تحوّل ، الفاظ دروغین نیز با برف های زمستانی آب شوند و از سر شرم ، نه راهی آسمان ، که سرازیر زمین شوند و دیگر هیچ نشانی از آن ها باقی نماند … کاش دیگر هیچ اشرفی به خاطر کذب ، هبوط نکند ! کاش هیچ پیشانیی عرق شرمِ بردگی به خود نبیند … کاش ، کاش ، کاش .
نقاشی بچگی هایمان را یادت هست ؛ خانه بود ، درخت بود ، حتّی جای پرندگان در آسمان خالی نبود ، امّا جایی برای امام نبود ! ، کسی با عبای امامت در صفحه سپید کاغذ دیده نمی شد ! … شاید فراموش کردن حضرتِ حاضر ، در لحظه لحظه های زندگانیمان برخواسته از همین کودک درون باشد … کاش با حسِّ حضورش بزرگ شویم - حتی شده اندکی ! - امّا چه می شود کرد که به کرّات شرمندگی کارمان است ، هم شرمگین خودِ صبورش و هم مادر غیورش ! ، همان مادری که این روزها درخت بودنش با تبر نامردانِ غیر علوی شکسته شد … خودش را شکستند ، میوه دلش را به ثمر نرسیده از او گسستند ! شدند رسوای دیدگانِ آسمان .
رفیق عزیز ! مبادا هم نشینی شکوفه و چلچله ، هوشِ فاطمیّمان را ببرد و فراموش کنیم خاموشی مادر حسین(علیه السلام) را ! … مبادا شیرینی بهار ، جایگزین تلخی رفتن مادر سادات شود ، پس بکوش که ستون های قلب خود را در ایّام هجرتش ، همرنگ شال عزای پسرش مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)کنیم .
رفیق عزیز ، امسال ، بهار فاطمیّه را دریاب .